داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

۱۵ مطلب با موضوع «حرف جدی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


دور  را فلاسفه باطل می دانند،

اما کار عشق همین دور است.

در کار عشق، مقدم بر وصال، خود را باختن و از خود نیست شدن است و

خود را باختن و نیست شدن، با وصال قابل جمع ست

و این در نگاه فلاسفه دور است و دور باطل!

در واقع از دید فلاسفه این ممکن نیست که

پروانه ای به دور شمع نچرخد و بسوزد؟

اما از دید عشق، پروانه با یاد شمع هم می سوزد،

با نام شمع هم می سوزد

با بوی شمع هم می سوزد،

در واقع با عشق،

دور شکسته می شود و عشق

راه حل است.



 

  • ۰
  • ۰

اینجا دلم نویسنده است.

جای دیگر هست که عقلم می نویسد ولی اینجا دلم می نویسد.

افسار کلام را می دهم به دست دل و می گذارم با خیال راحت بنویسم

چون اینجا نه من کسی را می شناسم و نه کسی من را.

اینجا خلاصه اگر حرف جدی هم گفته می شود، اجازه اش را دل داده است...

اینجا حاکم مطلق دل است.



 

  • ۰
  • ۰

تا به امروز نزدیک به سه سال است که درباره مغز و عقل مطالعه انجام می دهم و تا به امروز فکر می کردم که عشق باید درون مغز باشد. یعنی جایگاهش خلاف تصور همه قلب نیست. اما وقتی که فشرده شدن قلبم را دیدم درحالی که عقلم فرمان به جدیت و تحکم میداد نظرم برگشت.

قلب یک دولت مستقل است که با عقل در سرزمین بدن حکومت می کنند. عقل فرمانروای مطلق ست تا وقتی که سرکله عشق پیدا می شود و قلب را محل حکومتش اعلام می کند. این حکومت تازه تاسیس، قدرت طلب است و تمامیت طلب ولی در برابر عقل قدرتش کمتر است و فرد اگر سالم باشد، تعادلی میان این دو قدرت ایجاد می کند و مصالحه را برقرار می کند. اما اگر ناسالم باشد حکم به نابودی یکی می دهد. یکی در عقل محض خود را غرقه می سازد چنان که ترانه خواندن مرغان را از دریچه فیزیولوژیک می شناسد و از زیبایی و گوش نوازی این نوا هیچ نمی شنود و یکی در حس محض درگیر می شود و برای چشیدن مزه پریدن، خود را به دره می افکند.

عشق واقعی، ترکیبی ست میان عقل و قلب. همکاری صمیمانه ای ست میان این دو حکومت که به زندگی متعادل می انجامد و عاشق و معشوق را به مرحله ای والاتر از زندگی می رساند.



 

  • ۰
  • ۰

عشق را خواستم تعریف کنم بعد از مدتی.

عشق به نظرم یک جدال است. یک جدال تمام عیار که عاشق را درگیر می کند. جدالی درونی که پایان یافتن آن نه به دست عاشق که به دست معشوق ست و گره به دست وی باز می شود.

این جدال، بین مالکیت و احترام به آزادی ست. عاشق تمامیت طلب است و تمام معشوق را می خواهد. تمام توجه اش را و تمام قلب معشوق را. برای همین هم هست که در برابر رقیبان عشقی که قرار می گیرد، خشونت طلب می شود و چشم دیدن هیچ کدامشان را ندارد. حالا همین عاشق سینه چاک از طرفی وقتی می خواهد با معشوق برخورد و رابطه داشته باشد، قصدی برای محدود کردن وی ندارد یعنی می خواهد که محدودش بکند به خاطر همان حس مالکیت ش ولی از طرفی هم نمی خواهد معشوق را پرنده در قفس کند و وی را پژمرده خاطر کند. به همین دلیل هم هست که به آزادی اش احترام می گذارد و قدمی برای محدودیت ش برنمیدارد. همین قدم برنداشتن مقدمه جنگ درونی می شود و جنگ میان دو حس احترام و مالکیت را برمی انگیزد.

عاشق پیروز هیچ کدام از این میادین نمی شود. در واقع نمی تواند بشود. اگر هرکدام از این حس ها را به تنهایی ایجاد بکند نشان از بیماری روحی اش دارد. اگر تنها حس مالکیت داشته باشد، می شود همانند عشاقی که با تکنولوژی متناسب روزگار معشوق را برای خود می کنند. گاهی زندانی کردن و گاهی هم پاشیدن اسید! اما اگر تنها احترام را داشته باشد هم معشوق وی را ترک می کند. چرا که معشوق از این احترام برداشتی دارد غیر از احترام به آزادی. معشوق این رفتار را بی اعتنایی به خود تعبیر می کند و می رود.

جدال چگونه پایان می یابد؟ کلید حل این جدال در دستان معشوق است. اگر معشوق خود به اختیار و با آزادی خود را تسلیم عاشق کند و اگر معشوق توجه اش را به عاشق بدهد این جنگ مختومه اعلام می شود. چرا که عاشق به خواسته اش رسیده و سلطان قلب معشوق شده و معشوق هم آزادانه تصمیم به این کار گرفته است.

این تعریف من از عشق ست. یک جدال. تعریفی که وقتی به عقب برمیگردم و به اشعار سعدی و حافظ می نگرم رگه هایش را می بینم.



 

  • ۰
  • ۰

داشتم فکر می کردم که همیشه که نباید حرفهای عاشقانه زد. گاهی هم باید حرف جدی زد و اتفاقا برخی عاشق شدن ها، مایه ی عبرت می توانند بشوند. من اینجا چون کسی کسی را نمی شناسد سوالات ذهنی ام را هم می توانم بپرسم.

خب همین دیگر. چند وقت آینده کمی در باره ی این عشق و مشتقات و مشقاتش می نویسم و سوالاتم را می پرسم. امیدوارم برای سوالها جواب پیدا شود و موضوعاتی که می نویسم به درد بخورند.