داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

من مرد یا زنش فرق نمی کند، من هستم.

گاهی آنقدر عاشقم، که بیستون کندن را در خیال می پرورانم،
من، مرد یا زن، می توانم نامه عاشقانه بنویسم، عاشقانه شعر بگویم و با عشق زیست مسالمت آمیز داشته باشم.
من یک عاشق م.
یک روز عشق مرا با خود به سرزمین نادیده ها برد و حالا در حسرت دیدن دوباره نادیده ها با شعله فروزان دلم به دنبال عشق می گردم. عشق نادیده ای که دلم را به یغما ببرد...

خلاصه اینکه 
من یک ع‌ا‌ش‌ق‌  هستم.



مگه نگفتم اجازه بگیر و کپی کن هان؟ نفرینت بکنم؟