داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

معاشقه در ادبیات ترجمه ای ما جای روابط زن و شوهر را گرفت،
اما این بدترین و کم عمق ترین و بی محتواترین جایگزینی بود،
من وقتی عاشق ت شدم،
با خیالت عشق بازی میکردم،
با خیالت به پرواز در می آمدم و آسمان و زمین را در می نوردیدم،
من پرنده ی در قفس خیالم با تو سفرها رفت،
از مسافرت کربلا و مکه تا مسافرت های تفریحی،
از مسافرت از زمین به سمت آسمان،
من خیالم با خیال تو از هفت آسمان گذر کرد،
من خیالم با خیال تو به گردون رسید،
من در خیالم با تو به عرش اعلی رسیدم،
با تو در پرواز شدم و هم نشین فرشتگان و عرشیان شدم،
چه ترجمه ناقصی بود و چقدر سبک که معاشقه را
به راضی شدن های زمینی گره زدند...
من در خیالم دست در دست تو گذاشتم و دور تا دور ایران را گز کردم،
من برای این خیالاتم، برای این اوهامم تو را می خواستم،
نه برای یک حس رضایت زمینی...
من و تو قرار بود بال پرواز باشیم تا با هم مسیر خورشید را طی کنیم...
من و تو تا خورشید...
تو اولین کسی بودی که خیالم را چنین پرواز دادی...
تو اولین بودی،
تو اولین بودی،
تو اول..ین..ب..ودی...

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی