داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

خدایا،

از زبان پیامبرانت و اولیائت به ما تلقین کردی

که از تو بخواهیم،

عشق و فرزند را،

و من از تو خواسته ام،

از ابتدا از تو خواسته ام،

تا انتها هم از تو می خواهم،

حالا که دیگر چیزی ندارم هم،

بیشتر از همیشه تو را می خواهم،

عشقم را،

بال پروازم را،

پرنده خیالم را،

از خود خود خودت می خواهم خدایا...



 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی