داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

نطفه عشق در آسمان بسته شده،

از همان روز که آدم شد مسجود فرشتگان،

آدم از گِل بود ولی سرشتش عشق بود،

برای همین هم بود که وقتی اولین بار

تنها حوای عالم را که دید،

عاشقش شد.

و همین عشق هم بود که شد:

«رشته ای بر گردنم افکنده دوست

می کشد هرجا که خاطرخواه اوست»

و همین عشق هم بود که

خوردن میوه ی درخت ممنوعه را شیرین کرد،



 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی