داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

آه ای عشق!

تو چه آشفته و بی پرده،

رنگ رخسارم برده ای و مرا رسوای عالم کرده ای،

تو را من جور دیگر می شناختم،

آرام بخش و دلربا

و حالا تو، ای عشق،

اینچنین آشفتگی،

و این چنین درد فراق

را به جانم نشانده ای.

دردی اگرچه شیرین ولی جانکاه،

آه ای عشق!

خانه ات آباد...



 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی