داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

من دلم اندازه یک گنجشک است. انقدر دلم امروز لرزیده و لرزیده نمی دانم تا کجا تاب و تحمل این لرزیدن ها را می آورد. 

ماه رمضان به قرآن خواندن و عاشقی با خدا تعلق دارد. عشق دیگری در آن راه ندارد. نمی تواند راه پیدا کند.

آیه قرآن خواندم و عاشق تر شدم،

آیه قرآن خواندم و از اینهمه دور بودن از یک عشق تمام و کمال گریه کردم.

آیه قرآن خواندم و غرق شدم در بودن و نفس کشیدن با آنکه از من به من نزدیک تر ست...

 

 

و چقدر این بی نام بودن اینجا را دوست دارم. که بی پروا از عشق می نویسم و کسی نیست تا مرا به خاطر این عشق شماتتم کند. 

که می نویسم از عشق و کمی از سنگینی دلم کم می کنم...

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی