داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

راستش یک چندتا تک بیت هست که نشد تبدیل بشوند به چندبیتی. فکر کردم همین قدر که نوشتم و دیگر نمی توانم نشان از حال خرابم دارد. به هرحال این تک بیتی ها چند وقتی ست که گوشه وبلاگم جا خوش کرده اند و قصد کامل شدن ندارند.

 

آن روز که من بی مدد لعل لبت شعر بگفتم؛ کی بود؟

یا دیر زمانی ز تو و یاد تو بسیار نگفتم کی بود؟

****

چشم و چراغ من چرا، زلف رها نمی کنی؟

خاک نشین و بی کسم، بر چه نگاه می کنی؟

****

کاش که می شد به هوای تو ز جان بپرم
تا که ز هر چیز به

****

گفتند که بسم الله اگر عاشق و مستی

از شدت شور و هیجان باده شکستی

****

یک عده تک مصرع هستن، این ها هم نشدند بیت بشوند. چشمه شعرم خشکید وسط کار.

 

اگر از عشق بپرسی خبری نیست که نیست

***

کاش که می شد به هوای تو ز جان بپرم



 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی