سلام عزیز نادیده من،
بدون مقدمه می روم سر اصل مطلب. داشتم مرور می کردم آنچه بر من گذشت را، و دیدم که ای دل غافل. بعد از نامه ششم، به طور رسمی شاعر عشق نادیده خود شده ام. من که تا پیش از تو، برای گفتن یک مصرع موزون روزها صرف می کردم حالا خود به خود موزون شده ام و در عشق تو، چنان وزن و قافیه پیدا کرده ام که سخت است جز با زبان شعر با کسی سخن بگویم.
عزیز نادیده من،
تو منبع شعر و طربم شدی و حالا من به طرب آمده ام و از عشق و تو شعر می خوانم. نه برای دیگران. برای دل خودم. شعر که برای دل باشد به دل می نشیند. این را ندیده از تو آموختم.
ممنونم که لااقل تلخی دوری خود را به شیرینی شعر تخفیف دادی.
من به دیدار نزدیک مان امیدوارم، به اینکه تو را درست همین روزها که شانس خود را برای دیدنت کم می بینم، تو را ببینم.
می آیی برای رسیدنمان به هم دعا کنیم؟ تو دعا کن برای من، که من به خواسته قلبم برسم.
ارادتمندت عزیزِجانم،