سلام،
دقت کرده ای که تا به حال سه نامه را با سلام و صلوات خدمتت ارسال کرده ام؟ دقت کرده ای سلام من یعنی سلاح افکنده ام و پیش آمده ام؟ اصلا دقت کرده ای که من، منیت ام را هم زیر پا گذاشتم و پا پیش گذاشتم؟ یعنی هیچ نبودم و پیش آمدم. حالا هم هیچ ام و هیچ. یعنی تا وقتی الف قامت دوست کنار این صفر قرار نگیرد، من همچنان هیچ می مانم.
این خوب است که ناز می کنی، عالی ست. اصلا من تو را با ناز ت دوست می دارم. با ناز زیباتر می شوی. اما می شود میانه ی این همه ناز و کرشمه ات، یک نیم نگاه، یک رد شدن آرام و با صلابت نگاه ت از رویم، من را مهمانم کنی؟ آتش زبانه می کشد اما این نیم نگاه حکم همان بشکستن ظرف را دارد. آنجا که می گوید، اگر با دیگرانش بود میلی، چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ دلم را خوش می کند به اینکه اگر دل هم می شکنی، دلت لابد با من است.
غر غرو شده ام نه؟ فکر کنم این غریبی و ناشناسی ات کار دستم داده است. دیگر وقت اش هست که لااقل نشانی از خودت برایم بفرستی. نه اینکه نفرستاده باشی ها. من بوی تو را از میان رد پای بهار استشمام کرده ام. من نشان تو را از باد صبا گرفته ام. همین است که فهمیده ام هستی و همین است که آتشم را تند کرده است. اما می شود اول نامت را بگویی؟ که بشوم هم نامت؟
نامه هایم پر شده از احساسات متضاد. گاهی به جان خودم غر می زنم که چه چیزت کم بود که عاشق شدی و چه شده است تو را که عاشق نادیده شدی؟ گاهی به تو غر می زنم که نازت را به کس دیگری نفروشی. که نامی و نشانی برایم بفرستی. در جوانی پیر و غر و غرو شده ام. ببخشید مرا.
خاطرت مکدر مباد،
و نازت مستدام باد.
قربانت
و خدا نگه دارت،