یک روز که من بودم و تو،
-- دلم نیامد بنویسم او، او برای مخاطب بعید است. من که تو را بعید نمی دانم... --
باید بنشینم و تک تک ستاره ها را
از آسمان بچینم و
برایت لباسی از جنس نور ببافم،
که برایم سوسو بزند و
من فکر کنم تویی که مرا می خوانی...
یک روز که من بودم و تو،
-- دلم نیامد بنویسم او، او برای مخاطب بعید است. من که تو را بعید نمی دانم... --
باید بنشینم و تک تک ستاره ها را
از آسمان بچینم و
برایت لباسی از جنس نور ببافم،
که برایم سوسو بزند و
من فکر کنم تویی که مرا می خوانی...