این چند روز خیلی خویشتن داری کردم که
عشق را فریاد نزنم.
دلم دارد از سینه بیرون می جهد و
فریاد پشت گلویم مانده،
نمی دانم که تا کی، این سکوت فریاد هایم
ادامه خواهد داشت و تا کی
می توانم به جای دوستت دارم،
به تو هیچ نگویم و طفره بروم،
تو منتهای آرزوهایم بوده ای
و ترس از دست دادنت،
مهر سکوت بر دهانم زده...
که نکند تو مرا دوست نداشته باشی،
که نکند قافیه را به رقیبان ببازم...
که نکند آنچنان که شایسته توست عشق را هجی کنم.