اگر تکه ای از قلبم دست تو جا نمانده،
چرا وقتی به تو فکر می کنم،
قلبم فشرده می شود؟
و آنقدر نفسم تنگ می شود که
ورود و خروج تک تک ذرات هوا را
به نظاره می نشینم؟
کاش این هجران خودساخته
پایان شیرین قصه های کودکی را داشته باشد...
اگر تکه ای از قلبم دست تو جا نمانده،
چرا وقتی به تو فکر می کنم،
قلبم فشرده می شود؟
و آنقدر نفسم تنگ می شود که
ورود و خروج تک تک ذرات هوا را
به نظاره می نشینم؟
کاش این هجران خودساخته
پایان شیرین قصه های کودکی را داشته باشد...