داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

  • ۰
  • ۰

وقتی میان گفتن و نگفتن،

 میان خواندن و نخواندن،

    میان افسردن جان و نفسردن،

        پریشان حال و ناامید می گشتم،

             و ترس ها از شش جهت بر من هجوم می آوردند

تنها یک نقطه روشن در دوردست ها بود

   که بارقه ای از امید در دل من روشن می ساخت،

          و بارقه ای از عشق همچون روح بر جان بی جانم می دمید

عشق نهانم، السلام

من زار و نالان والسلام



 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی