داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

داستان عاشقی های من

ذهن نوشته های مشوش یک عاشق پیشه

من می نویسم تا در خاطرم،
فراموش نکنم،
دلم را بردی و هدیه ات را به جایش نشاندی
و الحق عجیب هدیه ای بود
پر از متضادها
پر از عشق و حس و جنون...

۷۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰

امید بسته بود عاشقی به رویای شبش
بر دیدن یک لحظهٔ معشوق به صحرای غمش
عشق آمد و یک لحظه بدزدید همه آمالش،
خواب تا صبح نیامد به دو چشمان ترش

 

  • ۰
  • ۰

خدایا،

از زبان پیامبرانت و اولیائت به ما تلقین کردی

که از تو بخواهیم،

عشق و فرزند را،

و من از تو خواسته ام،

از ابتدا از تو خواسته ام،

تا انتها هم از تو می خواهم،

حالا که دیگر چیزی ندارم هم،

بیشتر از همیشه تو را می خواهم،

عشقم را،

بال پروازم را،

پرنده خیالم را،

از خود خود خودت می خواهم خدایا...

  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰


خدایا،

اگر گرفتی، باز پس ده،

اگر نمیدهی، دلم را باز پس گیر،

اگر پس نمی گیری، دلی دیگرم ده،

اگر دلی دیگر نمیدهی، یار دیگرم ده،

تو قادری و متعالی،

تو اگر ز حکمت ببندی دری،

ز رحمت گشایی در دیگری،

یا یار دیگرم ده،

یا یار کنونی ام را باز پس ده،

این دل رفته است، بازپسش نیاور...

  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰

اینجا دلم نویسنده است.

جای دیگر هست که عقلم می نویسد ولی اینجا دلم می نویسد.

افسار کلام را می دهم به دست دل و می گذارم با خیال راحت بنویسم

چون اینجا نه من کسی را می شناسم و نه کسی من را.

اینجا خلاصه اگر حرف جدی هم گفته می شود، اجازه اش را دل داده است...

اینجا حاکم مطلق دل است.



 

  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰