درد که یکی دو تا نیست که.
من تو را می خواهم، این یک درد.
تو من را می خواهی؟ نمی دانم. این هم یک درد.
بعد حالا اصلا تو هم مرا می خواهی، زنده می خواهی یا مرده؟ این هم یک درد.
اصلا تو هم مرا می خواهی، زنده هم می خواهی. کی می خواهی؟ نوش دارو می شوی برایم یا آب حیات؟ این هم یک درد.
هی درد، درد، درد، درد، درد،
خدایا دردهایمان درمان هم دارد یعنی؟
خدایا صبر نتوان کرد بر این درد...
پن: بعد از مدت ها دلم یک شانه می خواهد که بگرید. حال دلم ابری ست.
پن۲: گره عاشقانه های من در پاسداران خورده. من مانده ام که چرا از هر طرف که می روم به این پاسداران لعنتی ختم می شود همه ی داستان هایم. خدا آخر و عاقبتش را بخیر کند...