آخ که می خواهم سر دنیا فریاد بزنم دوستت دارم را
آخ که دوست دارم انقدر بنویسم، دوستت دارم که دکمه های کیبردم از هم بپاشند.
آخ که دوست دارم تو را سخت به آغوش بکشم و
توی گوشت آرام آرام، دوستت دارم هایم را هجی کنم
آخ که ای کاش میشد وقتی می گویم دوستت دارم تو هم آرام لب تکان بدهی...
لب تکان بدهی که یعنی تو هم بله...
کاش می شد که بگویم که منم عاشق زارت،
که سپس نقش ببندد طلبم در پس ذهنت
که نگویی به کسی جز من دلخسته، تو آری
کاش می شد که بگویم که دلم گشته خرابت...
بلبل الشعرا
من دلم اندازه یک گنجشک است. انقدر دلم امروز لرزیده و لرزیده نمی دانم تا کجا تاب و تحمل این لرزیدن ها را می آورد.
ماه رمضان به قرآن خواندن و عاشقی با خدا تعلق دارد. عشق دیگری در آن راه ندارد. نمی تواند راه پیدا کند.
آیه قرآن خواندم و عاشق تر شدم،
آیه قرآن خواندم و از اینهمه دور بودن از یک عشق تمام و کمال گریه کردم.
آیه قرآن خواندم و غرق شدم در بودن و نفس کشیدن با آنکه از من به من نزدیک تر ست...
و چقدر این بی نام بودن اینجا را دوست دارم. که بی پروا از عشق می نویسم و کسی نیست تا مرا به خاطر این عشق شماتتم کند.
که می نویسم از عشق و کمی از سنگینی دلم کم می کنم...